منت خدای را که خدا را شناختیم


در ملک دل، لوای طرب برفراختیم

از جان شدیم بر در دل حلقه سان مقیم


تا راه و رسم منزل جانان شناختیم

راضی ز جان و دل بقضای خدا شدیم


با خوب و زشت و نیک و بد خلق ساختیم

ای خواجه ما بهمرهی عشق سالها


مردانه وار بر سپه عقل تاختیم

رستیم خود ز ششدر این چرخ مهره باز


تا نرد عشق از دل و جان با تو باختیم

زر شد ز کیمیای تو مار ا مس وجود


تن را به نار عشق تو یکجا گداختیم

وحدت ز یمن عشق بشاهی رسیده ایم


یعنی گدای در گه شاهان نواختیم